کد مطلب:32763
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:27
ناتواني انسان نسبت به كاستن و افزودن بدن يا خويش و ناتواني وي بر ايجاد خوشي و ناخوشي رواني چگونه بر وجود خدا دلالت دارد؟
به طور كلّي انسان در حالات جسمي مانند : رشد يا عدم رشد بدن و در حالات رواني مانند : خوشي و بسياري از امور ، استقلال تام ندارد . به اين معنا كه ممكن است انسان مثلاً با ورزش در حالات جسمي و رواني خود تأثير بگذارد ، ليكن هيچ گاه نه در تواناييهاي جسمي و نيز تواناييها و حالات رواني استقلال ندارد و هميشه عوامل فطري و تكويني وجود دارد .
بنابراين ، انسان در اين امور استقلال ندارد . او مقهور و محكوم امور مادّي ( در تواناييهاي جسمي ) و امور مادّي و رواني ( در حالات رواني ) و « قوانين حاكم » بر آنهاست امّا آن امور و قوانين حاكم بر آنها نيز خود ، مقهور و محكوم هستند . زيرا آن امور در وجود و هستي خود نياز به ايجاد كننده و هستي بخش و در قوانين خود نياز به مدبّر و گرداننده دارند و از اينرو اگر به تمامي شرايط و عوامل مادّي و معنوي كه در حالات و تواناييهاي مادّي و معنوي ما تأثير مي گذارند به عنوان يك كل و يك واحد مجموعي بنگريم ، محكوميّت و مقهوريّت براي آن وجود دارد بل ، عين مقهوريّت و محكوميّت است . و حاكم و قاهر آن بايد خود محكوم و مقهور ديگري نباشد و آن حاكم و قاهر و مدبّر خداوند متعال است . اساساً ما خود را در برابر بسياري از امور مانند كاهش و افزايش قهري بدن و خوشي و ناخوشيها ناتوان مي بينيم و اگر تصرّفي و عملي در اين باره داشته باشيم مانند ديگر كنش ها ، محكوم قوانين و سنّت هايي است كه در نظام هستي وجود دارد و بر آن حاكم و قاهر است . قوانين و سنّت هاي حاكم نيز به نوبه خود مقهور ، حاكميّتي بزرگ است كه خود محكوم كسي و چيزي نباشد .
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.